اولین تجربه های مستقل بودن دختر شیرین زبون مامانی
به نام خدای مهربونی که نی نی های ناز رو به مامان مهربون هدیه می دهد من همیشه معتقد بودم که مامان ونی نی نباید تاقبل از 6سالگی از هم جدا شن وهمیشه برای نی نی هایی که مجبور میشدند برن مهد خیلی غصه میخوردم تا اینکه شما هم بزرگ شدی تاتی کردی راه افتادی حرف زدی خواستهای دلتو گفتی بزرگ شدی وبزرگ شدی تا چشم بهم زدیم شد یک سال بعددو بعد سه وبعد چهارساله شدی اوایل باهم بازی میکردیم (قایم باشک )، پازل، حروف الفبا ، شعر، شاید خودت باورنکنی 1/5 سالگی نیم ساعت تایم میگرفتم وشما شعر میخوندی بعد خسته میشدی ومی خوابید اما وقتی وارد سال چهارم زندگیت شدی وحتی یک کمی قبل تر دیگه د...