مبینامبینا، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره
مه یاسمه یاس، تا این لحظه: 1403 سال و 2 ماه و 2 روز سن داره
امیر علیامیر علی، تا این لحظه: 1403 سال و 2 ماه و 2 روز سن داره

✿◠‿◠ پری رویاهای من ✿◠‿◠

مادرانه من برای سه تا فرشته

به بهانه تولد عشقم

ميگن بهشت و جهنم ادما تو همين دنياست  من بهشت خودم رو كشف كردم و از عمق وجودم حسش مي كنم  همسرم  علی جون بهشت منه !  يه تيكه بهشت آرامش بخش روي زمين كه متعلق به منه  خداي خوبم سپاسگذارم        عزیزم ایشالا 120 ساله شی ی ی ی...     خواستم برایت هدیه بگیرم گل گفت: که مرا بفرست که مظهر زیباییم     برگ گفت: که مرا بفرست که مظهر ایستادگی ام بید گفت: که مرا بفرست که مظهر ادبم که همیشه سر به زیر دارم به فکر فرو رفتم و     سرم را   به زیر انداختم به ناگاه قلبم را د...
24 آبان 1391

خدایا شکرت

روزی مردی خواب عجیبی دید او دید که پیش فرشته هاست و به کارهای آن ها نگاه می کند. هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و تند تند نامه هایی را که توسط پیک ها از زمین می رسند، باز می کنند و آن ها را داخل جعبه می گذارند. مرد از فرشته ای پرسید، شما چه کار می کنید؟ فرشته در حالی که داشت نامه ای را باز می کرد، گفت: این جا بخش دریافت است و دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل می گیریم. مرد کمی جلوتر رفت، باز تعدادی از فرشتگان را دید که کاغذهایی را داخل پاکت می گذارند و آن ها را توسط پیک هایی به زمین می فرستند.. پرسید: شماها چکار می کنید؟ یکی از فرشتگان با عجله گفت: این جا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمت ...
16 آبان 1391

دخملی گلم و روز عرفه

می‎خواهم در ابری‎ترین لحظه‎ها فریاد بزنم و از باران عرفه سیراب شوم  امروز روز عرفه بود . قرار بود باباجون زود بیا بریم حرم اما زنگ زد گفت جلسه دارن کاری براش پیش اومده من شما تنهابودیم گفتی مامانی میای مهمون  بازی گفتم  امروز میخوام دعا گوش بدم  اگه دختر خوبی باشی بعدش میام  با تلوذیون دعا خوندم آنقدر معانی دعا زیبا بود که اصلا نفهمیدم ساعت چطوری گذشت آخر دعا دیگه غروب شده  بود چه حال خوبی داشتم  فوق العاده بود احساس سبکی میکردم الهى اگر ستار العیوب نبودى ما از رسوایى چه مى کردیم میگن توی این روز هردستی که بسوی آسمان بلند بشه خدا اون ناامید نمیکنه. میگن حتی  بچه ای که توی ...
7 آبان 1391

شیرنکم توی لباس مهد

پاییز آمدست که خود را ببارمت پاییز لفظ دیگر"من دوست دارمت" بر باد می دهم همه ی بود خویش را یعنی تو را... به دست خدا می سپارم      وقتی سریال افسانه دونگی شروع میشد دیدم خیلی علاقمند شدی نگاه کنی  گفتم مامانی این برای سن شمانیست گفتی من از لباسهاشون خوشم میاد جعبه مداد رنگی برمیداشتی شروع به نقاشی میکردی  اینم  آثار نقاشیت           ...
28 مهر 1391

دل نوشته های مادرانه

سلام گلم خیلی وقت برات چیزی ننوشتم  این روزها سرم خیلی شلوق قرار چندتا کوزه سفال برای جهزیه زن دایی جونت نقاشی کنم تذهیب بکشم هنوز رنگشم نکردم باز یکی زنگ زده شما بیان سلیقتون خوبه چه طوری جهزیه بچینم . یکی میگه بیا بریم برام پرده انتخاب کن . یکی دیگه میگه مجلس دارم عصرانه چی بدم..... هروز باید برای یکی وقت بزارم برم  نمیدونم چرا نمیتونم بگم (نه)   دخترم از همین الان دارم به شما آموزش میدم که بتونی  بعضی  وقتها بگی نه  مشکل منو نداشته باشی دیروز باهم رفتیم خونه خاله جونت نی نی کوچلوها ش خیلی ناز شده بودن این دفعه که رفتیم بیداربودن وچشمای قشنگشون باز کرده ب...
25 مهر 1391

خدارو شکر میکنم

      خدا رو شاکرم:           برای مالیاتی که پرداخت میکنم   چون به این معناست که شغلی دارم. برای شلوغی و کثیفی خانه بعد از مهمانی   چون یعنی دوستانی دارم که پیشم میان.     برای لباسهایی که کمی برام تنگ شدن چون یعنی غذا برای خوردن دارم.   برای سایه ای که شاهد کار منه چون یعنی خورشید تو زندگیم میتابه.   برای پنجره هایی که باید تمیز بشه و ناودانهایی که باید تعمیر بشه ...
19 مهر 1391