مبینامبینا، تا این لحظه: 16 سال و 8 ماه و 10 روز سن داره
مه یاسمه یاس، تا این لحظه: 1403 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره
امیر علیامیر علی، تا این لحظه: 1403 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره

✿◠‿◠ پری رویاهای من ✿◠‿◠

مادرانه من برای سه تا فرشته

نقاشی برفی من وگلم

1391/10/22 22:33
1,998 بازدید
اشتراک گذاری

http://www.niniweblog.com/upl/roz86/13568582328.jpg

داره برف میاد،بیا تو قلبم سرما نخوری!

دومین برف زمستان 91

من ودخملی داشتیم از مهد برمی گشتیم همه جا سفیدوش شده بود مبینا تندتر رفت توی پارک روی صندلی پر برف نشست  دونه های برف توی دستهای میگرفت میگفت بیبن چقدر قشنگ منم  جو گرفت گوشی درآوردم شروع کردم عکس گرفتن . تا به خودم آمدم 

دیدم دخملی تمام دستکشهاشو خیس کرده بود با  عجله دستشو گرفتم برای رسیدن به خونه تندتر راه افتادم  اما دخملی شروع کرد بگریه میخوام برف بازی کنم

 با کلی حرف زدن بلاخره راضی شد بامن بیای خونه اما ازم قول گرفتی که فردا بریم برف بازی و آدم برفی درست کنیم .

کاش این قول بهت نمیدادم .

صبح فردا باباجون هم تعطیل شد . شما هم کلی ذوق کردی که الان باباجون میری برف بازی هر سه تایی کلی لباس پوشیدم  رفتیم ماشین یخ زده بود  هر جوری بود بلاخره باباجون روشنش کرد

سرکوچه مون ترافیک بود طبق معمول همه داشتن میرفتن بالای کوههای هاشیمه (کوهستان خورشید ) برف بازی با جیغ وداد وفریاد هرکدوم یک تیوپ روی ماشینشون گفتم  خیلی شلوقه بابا جون گفت یک جا پیدا میشه جلوتر که رفتیم دیدم ماشین هارو نمیزارن باید پیداه بری هوا خیلی سرد بود نمیشد از ماشین بیای بیرون گارد ویژه آژِیر کشان میرفت بالا مثل اینکه باز شلوق شده بود درست مثل چهارشنبه سوری سال پیش این مشکل همیشه اینجا هست بابایی برگشت پایین مبینا جونم شروع کرد بگریه میگفتم : خاطرات برفی منو خراب کردید اگه دیگه برف نیاد چی من آدم برفی میخوام... دلم میخواست به اینجور حرف زدنش بخندم اما باهاش همدردی کردم گفتم عیبی نداره باهم توی حیاط آدم...

گفت: شما به قولت عمل نکردی بازم الکی میگی بهم برخورد قاطعانه گفتم درست میکنم باباجون  گفت :من نیستم باید ماشین رو درست کنم . گفتم من خودم درست میکنم.

رفتم توی حیاط  برفها روجمع کردم  هرچه روی روی هم می ریختم ازهم میپاشید نمیدونم چرا این دونه ها بهم نمیچسبند برف خشک بود انگار دونه ها از هم فراری بودند وسط کار پشیمون شدم گفتم دختر گلم بیین چقدر سرده آفتابم  از توی حیاط رفته هر دو سرمامیخوریم بریم بالا وقتی هوا گرم شد میایم مبینا شروع کرد بگریه مجبور شدم دوباره ادمه بدم  دستکشهام خیس شده بود درآوردم دستکش ظرفشویی پوشیدم نشستم روی برفها شروع کردم مثل گل کوزه گری برفها رو حالت دادن کمکم یک چیزی معلوم شد دخملی شروع کرد به ذوق زدن (داره درست میشه مامان گلم ممنون) وای دیگه سرانگشتهام احساس نمیکردم  مبینا سریع از فلاکس چایی برداشت برام چایی می ریخت داد میزد(مامان جون بیا سرما نخوری رفتم لیوان گرفتم تا گرمشم مبینا توی دستهام هاهاها میکرد میگفت : الان خوب میشه .

 

دخترکم میگفتی مامانی آدم برفیم

صورتش خندون باشه .دخترانه باشه .kerst20(32).gif

بلاخره هر جوری بود یک چیزی شبیه به آدم برفی برات درست کردم  .

دماقش یک هویج چشماشو گیلاس مصنوعی و دهنشو نخ کاموا  گذاشتم از کلاه وشال سال پیش مبینا هم براش  گذاشتیم

 66.gif

دخترم کلی دور آدم برفی چرخید و بازی کرد گفتم ما بچه که بودیم آخرش خودمون آدم برفی رو خراب میکردیم . با تعجب به من نگاه کردی وگفتی نه من دوستش دارم

اونوقت خیلی رمانیک گفتی میخوام هر روز بهش سربزنم از پشت پنجره نگاهش کنم . منم به رویاهات پر بال دادم گفتم میدونی شبها آدم برفی زیر نور ستاره ها زنده میشن شاید اینم زنده بشه 79.gifدوچرخه ات برداره بازی کنه شما فقط خندیدی  


 

 kerst20(41).gif

kerst20(41).gif

 

تا دو روز سرانگشتم درد میکرد .اما خوشحال بود که بقول خودت خاطره برفی خوبی داشتی گلم

اینم نقاشی های من وگلم روی برف

kerst20(41).gif

kerst20(41).gif

kerst20(41).gif

kerst20(41).gif

kerst20(41).gif

اینم ردپای باباجون

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (23)

ستاره زندگی
10 دی 91 16:52
مامانی خیلی با حالی
من اگه بودم حوصله ام نمیشد
ولی عجب ناقلایی هست این مبینا خانم

نقاشی روی برف هم خیلی جالب بود


ممنون از حضورت گلم
مهدی کوچولو
10 دی 91 18:04
واااااایییییییییییی خیلی خیلی قشنگ بودددددن همشون دلم خواست


غصه نخور عزیزم قابل شما رو نداره بوسسسس
سودابه
12 دی 91 2:43
سلام عزیزم.
چقدر دلم برای دختر و پسرها و نوه های وبلاگیم تنگ شده بود.عسلی رو از طرف من ببوس
آپم اگر دوست داشتید تشریف بیارین قدمتون روی چشم.:


حتما میام مامان سودابه
مامان تارا
12 دی 91 22:36
ماهم برف میخواااایم حسرت به دلمون کردی حالا برف از کجا بیاریم ماااا؟؟؟؟!!!!!!
نمیگی بعضیها برف ندیده هستن دق میکنن!!!

من و تارا اینقده برف دوووووووست داریم . دیروز بالای کوه برف میبینه میگه مامان بیا بریم اونجا ادم برفی درست کنیم زود میرسیم


شما بیا پیش ما برف که قابلی نداره بهمن برات میارم
بوسسسسسسسسسسسسسسسس
مامان تارا
12 دی 91 22:38
عجب شاهکارهای هنری خلق کردین

فقط اون عکسی که بعداز جای پاهاست اون چیه تو قلب بیرون اومده !!1


اونم یک قلب چون برفها بهم نمیچسبید با دخملی یکم چایی روش ریختیم تا بچسبه شد قلب چایی زرد رنگ
مامانی درسا
15 دی 91 3:04
ای چونم چه عکسایی ...... ما که برف نداریم از دیدن عکسای شما ذوق میکنیم مهتاب جونم ...... این خانم برفی هم خیلی خیلی خوشگل شده ...... همیشه خوش باشین


ممنون گلم دلم برات تنگ شده میام پیشت
ترنم
16 دی 91 15:02
خصوصی داری عزیزم
ستاره زندگی
16 دی 91 23:04
ترنم
17 دی 91 12:35
بازم خصوصی دارید
ستاره زندگی
19 دی 91 20:34
ممنون از راهنمایی تون
فهیمه
19 دی 91 23:33
سلام عزیزم
از دیدن عکسای خوش سلیقه تون لذت بردم
خوبه که بهش خوش گذشته و خاطره ی برفی ش بالاخره شکل گرفته


ممنون که اومدی
مامان تارا
21 دی 91 20:01
سلااااااااااااااام
سلاااااااااام
سلاااااام
سلاااام
سلاام
سلام
.♥
.♥
..♥
...♥
....♥
.....♥آپم بهم سر بزني خوشحالم مي‌كني
......♥......................♥...♥
..........♥.............♥............♥
..............♥.....♥...................♥
...................♥.....................♥
................♥......♥..............♥
..............♥.............♥....♥
.............♥
...........♥منتظرتم دوست جونی
.........♥
......♥
....♥

اومدم گلم
زيبا
22 دی 91 16:45
خوشحال ميشم كمكتون كنم
ستاره زمینی
23 دی 91 10:55
ستاره زمینی
23 دی 91 10:57

عجب ادم برفیهایی .بابا هنرمند.


قابل شما رو نداره
مامان شايان
23 دی 91 15:16
سلام پسرم شايان تو مسابقه ي تولد 2 سالگي ني ني وبلاگ شركت كرده و منتظر دستاي پر مهر شماست تا 2 تا راي خوشكل بديد منتظريما... زود بيايد .شماره 22 تا دوشنبه فقط وقت داريم
مامان تارا
23 دی 91 17:57
با نام رضا به سینه ها گل بزنید با اشک به بارگاه او پل بزنید فرمود که هر زمان گرفتار شدید بر دامن ما دست توسل بزنید
هیراد و عمه لیلاش
23 دی 91 19:42
سلام سلام صد تا سلام
اومدیم یه خبر خوب بدیم
به خاطر محبت و دعای شما من توی مسابقه سوگواره محرم اول شدم
باز هم از لطفتون ممنونم
همیشه شاد و سلامت باشید دوستتون دارم


تبریک میگم
مهدي كوجولو
25 دی 91 1:50
واييي اون دختر خوشدله اون بالا كيييههه؟؟؟؟بوسسسس
مامان تارا
25 دی 91 21:50
ای جانم چه عکس خوشگلللللللللللللللللللی هزارتا بووووووووووووس برای خوشگلک خودم


ممنون خانمی
مامان تارا
26 دی 91 0:01
سلام مهتاب جون من میگم این الیسا شبیه مبیناست برو ببین درست میگم؟
http://elisavoroojak.niniweblog.com/


آخ جون الان میرم
مامان ترنم
6 بهمن 91 21:44
وااااااي . خوش به حالتون . چه روز برفي خوبي. آفرين به حوصله و ذوقتون. مبينا جون بايد براي داشتن همچين ماماني هميشه خدا رو شكر كنه.


ممنون
مامانی طهورا
9 بهمن 91 0:20
به به ! مادر و دختر چه کیفی کردین


جای شما خالییییی