مامانی وآدم برفی مقوایی
سلام گلم نازم میخوام برات از چهارشنبه گذشته بنویسم قرار بود مراسم یلدا توی مهدتون گرفته بشه تا بچه با شب یلدا آشنا بشن . بعضی از مامان ها داوطلب شده بودند که کارستی یلدا درست کنند .منم چون خیلی مشغله داشتم مسئولیتی قبول نکردم .
شب یکدفعه شما پا تو یک کفش کردی که من باید کاردستی درست کنم اونم ساعت 9 شب که همه جا تعطیل بود . آنقدر پا فشاری کردی
که من مجبور شدم فکری بکنم گفتم آدم برفی درست کنم .شما برام کاغذ رنگی های خودت با چسب پیدا کردی حالا مقوا کم داشتیم خیلی گشتم تا اینکه چششمم توی کمد لباس باباجون افتاد که چند تا لباس باز نشده داشت همه رو باز کردم مقوای وسطش برداشتم خوشبختانه به تعداد بچه های کلاس بود وشروع کردم به درست کردن
اون شب من تاساعت یک بیدار موندم .بلاخره تمام شد میخواستم خیلی بهتر درست کنم با روبان و... خیلی خسته بودم .همه روی میز چیدم رفتم بخوابم
فردا باباجون آدم برفی ها رو دیده بود به من گفت چقدر قشنگ شدند راستی بلاخره مقوا پیدا کردی منم گفت آره (بیچاره باباجون اگه میدونست چه به سر کمدش آوردم) شما که بیدار شدی خیلی ذوق زده شدی طبق معمول کلی تشکر کردی رفتی آدم برفی که کلاه صورتی داشت انتخاب کردی
پرسیدم چرا اینرو انتخاب کردی ؟ گفتی: از همه قشنگتر باباجون گفت: چرا همه رو مشکی نکردی گفتم: میخواستم تنوع داشته باشه
توی جشن کلی بهت خوش گذشت آجیل وشیرینی و میوه خوردی یک سفره یلدای خیلی قشنگ درست کرده بودن.
بعضی از مامان ها کاردستی های قشنگ درست کرده بودند مثلا اینها
اینم یک جعبه که بشکل اناره بود توش برای بچه شکلات گذاشته بودن
تولد یکی ازدوستات بود مامانش کیک تولد براش آورده بود خلاصه کم کم شده آخر جشن قرار شد که بچه کادو هاشون بگیرن با اینکه کلی کادو بود وکاردستی های زیادی وجودداشت بچه همه شروع کردن به سرو صدا همه آدم برفی با کلاه صورتی میخواسنتد اصرارها بیشتر شده مامان هاکه کلافه شده بودند گفتند چرا این آدم برفی ها رو یک شکل درست نکردی منم کلی وجدان درد گرفتم اعتراض ها بالا گرفتم خیلی از بچه که لوس بودند شروع کردن بگریه کار بجایی رسید که خواستم برم آدم برفی مبینا رو بگیرم برای یکی از بچه بیارم اما ترسیدم توی روحیه اش تاثیر بزاره آخه مبینا معمولا طاقت گریه بچه ها رو نداره خودش داوطلب میشه اما ایندفعه فکر کنم فرق میکردچون تا دید همه صورتی میخوان رفت گذاشتش توی کیفش که کسی نبینه
خلاصه جشن تمام شد . خیلی مامانها گفتند که خودشون میرن رنگ کلاه عوض میکنن.مهمه چیز بخوبی تمام شد اما من
درس عبرت گرفتم که دیگه وقتی میخوام برای بچه های 5 ساله کاری بکنم تنوع بخرج بدم
اینم جوجه من با میوه جشن یلدا