هیجان وشادی دیدن اولین بار تو برای من باباجونت چقدر شیطون بودی
عاقبت در یک شب از شب های دور
کودک من پا به دنیا می نهد
آن زمان بر من خدای مهربان
نام شور انگیز مادر می نهد
بینمش روزی که طفلم همچو گل
در میان بسترش خوابیده است
بوی او چون عطر پیک یاس ها
در مشام جان من پیچیده است
پیکرش را می فشارم در برم
گویمش چشمان خود را باز کن
همچو عشق پاک من جاویدباش
در کنارم زندگی آغاز کن
عزیزم بازم بباباجونی برنده شد .باباجونت خواب دیده بود یک دخمل ناز تپلو داره . دیروز رفتیم سنو گرافی هم حرف باباجونی را تایید کرد . خیلی شیطون بلا بودی . بی صبرانه منتظرت هستم .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی