خاطرات تابستون 6سالگی دخترم
سلام شیرین عسلم میخوام برات از تابستونی که گذشت بگم امسال تابستونم کلاس رفتی خیلی چیزا یادگرفتی کم کم داری برای خودت خانمی میشی
البته کمی سخت بود چون تازه اینجا اومدیم همش یاد دوستهای قدیمیت میکردی ولی بلاخره اینجا کلی دوست پیدا کردی
ماه آخر تابستون مادرجون از مشهد اومد پیشمون کلی خوش گذشت باهم مسافرت رفتیم ، جاهای دیدنی شهرمون دیدم ،
شما کلی داستان و بازی های قدیمی از مادرجون یاد گرفتی ، مادرجون برای عروسکت یک رخت خواب وبالیش .لباس درست کرد خیلی ذوق کرده بودی وبلاخره با آمدن ماه مهر مهمونهای ما رفتن بقول شما چراغ خونمون روشن کرده بود مادرجون
بعد باهم رفتیم خرید وسایل مدرسه و شما دیگه برای مدرسه رفتن روز شماری میکردی .
توی جاده های شمال
مزار شهدای امام زاده طاهر کرج
امام زاده طاهر کرج
روز میلاد حضرت معصومه قم
روستای یوش توی جاده جالوس خانه شاعر معرف نیما
اینم خونه وموزه کنار خونش
مبینا ونیما
معماری زیبای خونه نیما خیلی اتاق داشت که همه اتاقها بهم راه داشت
اینم یک نما جزی از بیرونش
توی اتاقها وسایل قدیمی خونه به نمایش گذاشته بودند
اینم بابای نیما
بازم مبینا ونیما
اینم مامان نیما
اینم مامان مبینا
دختر گلم خیلی جاهای دیدنی دیگه رفتیم که عکس نگرفتم وشما دختر خیلی خوبی شده بودی بخصوص توی مسافرتها دیگه بهانه نگرفتی همه جا موقعیت درک میکردی
یک جایزه خوبم باباجون از شمال برات گرفت