مبینامبینا، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره
مه یاسمه یاس، تا این لحظه: 1403 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره
امیر علیامیر علی، تا این لحظه: 1403 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره

✿◠‿◠ پری رویاهای من ✿◠‿◠

مادرانه من برای سه تا فرشته

اولین روز دبستان

1392/7/3 10:40
1,409 بازدید
اشتراک گذاری

دلبندکم رفت کلاس اول باورم نمیشه ، زندگي راستي چه زود مي‌گذرد! انگار همین دیروز بود، دست در دست مادرم رفتم مدرسه دبستان هاجر یادش بخیر 


راستي که چقدر دلم تنگ است براي آن نيمکت چوبي رو به تخته سياه مدرسه‌ام. براي همهۀ بچه‌ها در حياط مدرسه. براي نقشۀ ايراني که آنجا در کلاس و بر ديوار آويزان بود. براي صداي گرم و روشن معلمم که به ما خوش آمد میگفت برای موشکهای کاغذی 

دیروز تمام وجودم را به مدرسه بردم وحس مادرم را درک کردم وقتی اولین روز مدرسه از او جدا میشدم . شاید باورت نشه دخترم اما انگار خودم میخواستم برم مدرسه با اینکه ساعت کوک کردم اما چند بار خواب پریدم میترسدم دیر برسم درست مثل وقتی که خودم مدرسه میرفتم فکر کنم من وباباجونت بیشتر از شما شوق داریم مدرسه رفتن تو رو ببینیم

وقتی جشن تمام شد رفتی کلاس دلم میخواست من هم می اومدم کنارت روی نیمکت کلاست می شستم فکر کنم تمام مامان بابا همین حس داشتند اولين روز قدم نهادن تو دنياي بزرگترا

تو را به خالق دانایی  می سپارم، 


خدايا خداوندا به دستان تواناي تو مي سپارمش. امانتي كه به دستم دادي در تمام لحظات به دستان قدرتمند و نوازشگر و مهربانتر خودت مي سپارمش تا هر روز شكوفاتر و سلامت تر به من بسپاريش. همانطور كه تا به حال هماره خود مراقبش بودي از حالا به بعد هم خودت حفظش كن."معبودا به بزرگي آنچه داده اي آگاهم كن تا كوچكي آنچه ندارم ناآرامم نكند."

مبینا  اسم کلاسش دستش


اولین روز دبستان بازگرد
کودکی ها شاد و خندان باز گرد


باز گرد ای خاطرات کودکی
بر سوار اسب های چوبکی

خاطرات کودکی زیباترند
یادگاران کهن مانا ترند

درسهای سال اول ساده بود
آب را بابا به سارا داده بود



درس پند آموز روباه و خروس
روبه مکار و دزد و چاپلوس

روز مهمانی کوکب خانم است
سفره پر از بوی نان گندم است

کاکلی گنجشککی باهوش بود
فیل نادانی برایش موش بود

با وجود سوز و سرمای شدید
ریز علی پیراهن از تن می درید

تا درون نیمکت جا می شدیم
ما پر از تصمیم کبری می شدیم

پاک کن هایی ز پاکی داشتیم
یک تراش سرخ لاکی داشتیم

کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هایش درد داشت

گرمی دستانمان از آه بود
برگ دفترها به رنگ کاه بود

مانده در گوشم صدایی چون تگرگ
خش خش جاروی با پا روی برگ

همکلاسیهای من یادم کنید
باز هم در کوچه فریادم کنید

همکلاسیهای درد و رنج و کار
بچه های جامه های وصله دار

بچه های دکه سیگار سرد
کودکان کوچک اما مرد مرد

کاش هرگز زنگ تفریحی نبود
جمع بودن بود و تفریقی نبود

کاش می شد باز کوچک می شدیم
لااقل یک روز کودک می شدیم

یاد آن آموزگار ساده پوش
یاد آن گچها که بودش روی دوش

ای معلم نام و هم یادت به خیر
یاد درس آب و بابایت به خیر

ای دبستانی ترین احساس من
بازگرد این مشقها را خط بزن

شعر از : محمد علی حریری جهرمی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (23)

مامان ترنم
3 مهر 92 10:37
مباركت باشه مبينا جون . ان شاا... هميشه موفق باشي گل دختر نازنين.


مرسی خاله جونم
مامان ترنم
3 مهر 92 10:38
چقدر با مقنعه خوشگل شدي عزززيزززززززم.


ممنون بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس
مامان ترنم
3 مهر 92 10:39
مهتاب جون شعري كه نوشتي فوق العاده بود . واقعا زيبا بود . يادش به خير.


آره یادش بخیر
سودابه
3 مهر 92 12:42
وای مبارکه .فارغ التحصیلیش انشالله.
برو خصوصی عسلم


مهسا مامان نورا
3 مهر 92 17:00
عزیزمی یار دبستانی من ماه شدی با لباس فرمت ماه


مرسی مهسا جون
مامان تارا
7 مهر 92 22:23
عزیزکم مبارکت باشه

مهتاب جون خیلی قشنگ و با احساس نوشتی

واقعا ما رو بردی به اون دوران خووووووووووووووووووووووووش مدرسه

مبینا جونم لباست خیلی شیکه مبارکت باشه

ممنون رویا جونم بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسس
لحظه های من و تو
8 مهر 92 13:42
انشالله دانشگاه دختر گلی


مرسی گلم آمدم پیشت دلم برات تنگ شده
مامی امیرین
10 مهر 92 9:03
مبارک باشه..به سلامتی.. امیدوارم قدمهای کوچکش را بزرگ در این راه بردارد...
معصومه
12 مهر 92 9:49
عزیزم مبارکش باشه..ای جااااااااان..ان شاالله دانشگاه رفتنش مهتاب جونم.. چه خانومی شده با لباس مدرسه..ماشاالله..
مهسا مامان نورا
13 مهر 92 21:29
ما اپیم خاله جونی
مامانی درسا
16 مهر 92 2:59
هورا شدیم دختری کلاس اولی شد مبارکه گلم انشاالله فارع التحصیلی دانشگاه .... مثل همیشه زیبایی گلم ..... مبارکت باشه
مامان تارا
16 مهر 92 18:18
بچه ها زیباترین شعری که من خوانده ام، لبخند زیبای شماست روزت مبارک عزیزم
مامان ترنم
16 مهر 92 23:17
این خنده هایی که طعم عسل می دهند و قلب آسمان را آب می کنند، ای کاش همیشه در چهره هایتان باقی بمانند! مبینای عزیز روزت مبارک
مامان سونیا
17 مهر 92 7:03
هر کودک ، گلدانی ست که از زیباترین گل های معطر ، خانه ها را به نزدیکت ترین بهارها گره زده است . عزیزم روزت مبارک
مامان آرینا موفرفری
21 مهر 92 3:14
مبارک باشه عزیزم موفق باشی
مامان مهراد
21 مهر 92 16:38
مبارکه مبینا جون


سلام گلم کجایی چرا وبت باز نمیشه؟
مهدی کوچولو
21 مهر 92 22:46
مبارکه مبارک ببخشید دیر اومدم وبلاگ مهدی فیلتر شده دسترسی به آدرستون نداشتم ,امیدوارم در همه زندگیت موفق باشی گل دختر بوسسسسیس


حالا چطوری بیام پیشت؟
مهسا مامان نورا
22 مهر 92 18:28
کجایین بابا دلمون واستون تنگ شده یه خبری یه چیزی ؟
مهسا مامان نورا
23 مهر 92 19:45
عید قربان مبارک التماس دعا
مامان سونیا
24 مهر 92 18:11
. ز اسماعیل جان تا نگذری مانند ابراهیم به کعبه رفتنت تنها نماید شاد شیطان را کسی کو روز قربان، غیر خود را می کند قربان نفهمیده است هرگز معنی و مفهوم قربان را . . .عید قربان مبارک
مامان ضحی
25 مهر 92 12:58
مبارک باشه خانوم کوچلو
مهدی کوچولو
30 مهر 92 1:15
درست شد وبلاگ رو میگم اشکال از خط اینترنت خونه بود