مبینامبینا، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره
مه یاسمه یاس، تا این لحظه: 1403 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره
امیر علیامیر علی، تا این لحظه: 1403 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره

✿◠‿◠ پری رویاهای من ✿◠‿◠

مادرانه من برای سه تا فرشته

روزهایی که دیگه بوی غربت گرفته

1391/12/7 12:17
1,176 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گلم شاید وقتی اینها رو بخونی یادت نیاد که چقدر گریه کردی به خاطر دوستات و همه وابستگیهایی که توی شهر زادگاهت داری هر روز که از مهد میارمت میگی فردا میام مهد؟

کاش بهت نمیگفتم ماه دیگه از شهر میریم اینجوری کمتر غصه میخوردی . دیروز پیش مربیت بودم گفت : که چطور نگرانی و دوست نداری بریم . اما چه کنم بهانه زندگیم مجبوریم بریم شاید اونجا با خانواده پدری هم روزهای خوبی داشته باشی با عمه هات وعمو هات ، اما فعلا که رفتن برات شده کابوس نمیدونه چطوری برات توضیح بدم . امیدوارم این دلتنگیها خیلی زود تمام شه گرچه خودم هم مثل تو فکر میکنم دوری از مامان و آقاجون برام قابل تحمل نباشه گلم، اینروزها مشغول جمع آوری اسباب منزلیم نمیتونم برات زیاد بنویسم عروسکم ، ولی برات یک پست میزارم که خاطر بشه تا اگه از خاطر ذهنت پاک بشه وقتی بزرگ شدی باخوندن ودیدن عکسها یاد اینروزهای خوشی که توی این شهر زیبا داشتیم بیفتی 

خداوندا،ازعشق امروزمان چیزی برای فرداکناربگذار

نگاهی ،یادی ،تصویری ،خاطره ای...

برای آن هنگام که فراموش خواهیم کردکه روزی چقدرعاشق بودیم..


  خدای مهربونی که فرشته کوچلو رو به من دادی

 خودت حفظش کن هرجا که باشه

آسان نبود ولی ،
رفتم درون پیله تنهایی خودم ،
شاید رها شوم از این همه دردی که می کشم.
حالا؛
فضای پیله ام ،
... سرد است و ساکت و خاکستری و تنگ.
اما،
من خواب دیده ام،
طاقت اگر بیاورم
یک روز زخم عمیق روی دلم خوب می شود ...!!!
من خواب دیده ام ،
طاقت اگر بیاورم
یک روز عاقبت پروانه می شوم...!!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

مامان تارا
26 دی 91 0:04
اااااا کجا به سلامتی ؟ ما رو که ترک نمیکنین؟ خونه مجازیتون سرجاشه دیگه؟


نه گلم تازه کلی دوست پیدا کردم . این خونه همیشه درش باز باز
مامان نازنينها
26 دی 91 5:17
سلام مامان خانومي ٠ ممنون كه به ما سر زديد ٠ از آشناييتون خوشحالم ٠ هميشه خوب و خوش باشيد و هرجا كه هستيد موفق و پيروز ٠


پس موافقید دوست باشیم
زینب عشق مامان و بابا
26 دی 91 14:03
________@@@@@@___________@@@@@ _______@@@________@@_____@@_______@ ________@@___________@@__@@_______@@ ________@@____________@@@__________@@ __________@@________________________@@ ____@@@@@@___________________@@@@@@@ __@@@@@@@@@_________________@@@@@@@ __@@______________________________________@@ _@@_________________@@@@@________________@@ _@@________________@@@@@@_______________@@ _@@@______________@@@@@@______________@@@ __@@@@_____________@@@@____________@@@@ ____@@@@@@______________________@@@@@@ _________@@_________________________@@ ________@@___________@@_____________@@ ________@@@________@@@____________@@ ________@@@______@@@__@__________@@ _________@@@_____@@@___@@@@@@@ __________@@@@@@@ ___________________@ ____________________@______________ _____________________@ ______________________@ ـــــــــــــــــــــــــ ____________@@@@___@@__@__@ _____________@____@@_@__@__@ ______________@@@____@_@@@ _______________________@ سلام سلام
مامان تارا
26 دی 91 18:37
سلام عزیزم ما گچساران هستیم. آخی حتما خیلی الان خسته هستی کشیدم میدونم اسباب کشی چقد سخته
ستاره زمینی
27 دی 91 16:44
عزیزم به سلامتی انشالله همهچیز اسون بشه ....
راحت بتونید کنار بیاد زود عادت میکنید.خوش باشید در پناه حق


مممنون گلم خوشحال شدم اومدی
سوده مامان مهیار
27 دی 91 22:24
سلام عزیزم
نمی دونم چرا وبم باز نشده بعضی از دوستام مشکل دارن
من هنوز جواب چند تا از سوالامو نگرفتم اما به طور کلی : اول اینکه مبینا تو سن حساسیه اما برداشت بچه ها از محیطشون اونیه که بزرگترها بهشون غیر مستقیم منتقل می کنن مثلا ممکنه شما خودت پذیرفتن مهاجرت و دوری از محل زندگی براتون سخت باشه یا نگران باشید سعی کن اول نگرشتو نسبت به این موضوع تغییر بدی یا حداقل تو خونه فقط در مورد موارد مثبت این مهاجرت صحبت کنین بچه ها از بدو تولد قادر نداسترس موجود در محیط را تشخیص بدن و مثلا بد خواب می شن یا مدام بی دلیل گریه می کنن وقتی بزرگتر باشن نحوه بروز این ناراحتی هم فرق می کنه
دوم اینکه چون مبینا اینجا وابستگیهایی داره مطمئنش کنین که دوستیهاش از بین نمی ره مثلا می تونی براش مهمونی خداحافظی بگیری و بهش فرصت بدین تا یه راه ارتباطی که با شرایط زندگیتون هم هماهنگی داشته باشه برای دوستاش انتخاب کنه مثلا تلفن یا هر وقت به دیدن خونوادتون اومدین یه روز هم واسه دوستهای مبینا دارین به مرور وابستگی اش کمتر میشه و مطمئنش کنین که قرار نیست دیگه خونواده شما رو نبینه فقط یه خورده دیرتر این اتفاق می افته
اگه برات امکان داره قبل از مهاجرت یه بار به اون شهر برین و جاهای تفریحی اونجا رو سر بزنین و چند روز رو با خونواده همسرت بگذرون تا از محبت اونا توی اون محیط کاملا مطمئن بشه
سعی کنین مواردی که از مهاجرت به اون مربوط می شه رو براش کاملا توضیح بدین و کاملا آماده اش کنین مثل اینکه تو اونجا می تونی یه اتاق مخصوص خودت داشته باشی یا اینکه مثلا قراره یه مدت من و تو با هم تو خونه باشیم و بابا بره سر کار یا تو با بچه های خونواده بابا همبازی می شی
بچه ها آینده نگر نیستند به همین دلیل مبینا نمی تونه تشخیص بده چی در انتظارشه و الان فقط داره جدایی و تنهایی رو میبینه وقتی گریه میکنه باهاش در مورد احساسش صحبت کنین تا بتونه در مورد تصوراتش از این موضوع حرف بزنه و شما بهش کمک کنین با حقیقت راحت تر کنار بیاد و نگرانی اش کمتر بشه حتی میشه اینکارو پدر و مادر شما انجام بدن
عزیزم نگران نباش هر سختی می تونه برای بچه هامون براحتی شیرین بشه به شرطی که آگاهانه رفتار کنیم امیدوارم تونسته باشم بهت کمک کنم و برات روزهای آروم و خوبی رو آرزو می کنم



ممنون از راهنماییی های خوبت عزیزم
ترنم
30 دی 91 11:04
الهی قربون اون خواب دیدنت مهتابم من مطمئنم روزهای بسیار خوبی رو پیش رو دارید عزیزم پس با عزمی راسخ و دلی پر امیدتر از قبل راهی شوید خدا همیشه و در همه حال در کنار شماست و منم همیشه به یادتون


عشقمی گلم
ترنم
30 دی 91 11:47
عزیز دل خصوصی داری
مامان ترنم
1 بهمن 91 7:43
سلام عزيزم. اميدوارم هر جا هستي هميشه لبهات خندون و دلت پر از شادي باشه.



ممنون
ستاره زندگی
8 بهمن 91 0:27
سلام مامانی
به کدوم شهر میخوای بری که اینقدر ناراحت هستی؟؟


میام پیشت
مامانی طهورا
9 بهمن 91 0:18
آخی عزیزم !!!!
تغییر موقعیت برای ما بزرگترا خیلی سخته چه برسه به این فرشته های کوچولو با این دلای نازکشون
ولی گذر زمان و عادت همه جی رو حل میکنه
انشاله که مبینا جونم خیلی زود خودشو با شرایط جدید وفق بده و زیاد غصه نخوره

فدای دل حساست بشم خاله جون


ممنون خاله مهربون
مامان سوگل
13 بهمن 91 23:25
سلام سلام دوست عزيز، ببخش كه دير بهتون سر زدم ولي تو وبم جواب سوالتون رو گذاشتم، فقط يه سوال از كدوم شهر ميخواين بياين كرج كه ناراحت هستيد؟


میام پیشت
شیما مامان درینا
14 بهمن 91 9:54
سلام عزیزم خیلی لطف کردی که به ما سر زدی . امیدوارم هر جا که هستین خوب و خوش و سلامت باشین و از زندگی لذت ببرین . امیدوارم مبینای عزیزم هم خیلی زود عادت کنه و از شرایط جدیدش راضی باشه


ممنون گلم
✿✿الهه مامان روشا جون ✿✿
3 اسفند 91 1:20
سلام مامانی.
کجا رفتید که مبینا جونم احساس ناراحتی میکنه؟شهرتونو عوض کردید؟
امیدورم همه چی ختم به خیر بشه.


میام پیشت گلم